5+1

مجــــــــموعه کتـــــــــــــابهای جــــــــامع عربـــــــــــــــی 1+5 (تلفن ارسال رایگان :09397273945)

5+1

مجــــــــموعه کتـــــــــــــابهای جــــــــامع عربـــــــــــــــی 1+5 (تلفن ارسال رایگان :09397273945)

5+1

این وبلاگ برای معرفی مجموعه کتاب های عربی 1+5 و همینطور آموزش این درس به علاقه مندان ایجاد شده و در آن به مباحثی مانند قواعد عربی ، ترجمه درس ها ،نمونه سوال ، تست و غیره پرداخته می شود .

بایگانی

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «5plus1» ثبت شده است

۲۸
دی

الدرس العاشر: درس دهم

 مکارم الاخلاق :اخلاق نیک

اللّهم صَلِّ علی محمّدٍ و آله و بَلِّغْ بإیمانـﻰ أکْمَلَ الإیمانِ و اجْعَلْ یقینـﻰ أفْضَلَ الیَقینِ و انْتَهِ بِنیَّتـﻰ إلى أحْسن النِیّاتِ و بِعَملى إلى أحسَن الأعمالِ...  

خدایا بر محمد و خاندان او درود بفرست و ایمانم را به کامل ترین مراتب ایمان برسان و باورم را برترین یقین کن و نیت مرا به نیکوترین نیت ها و کردارم را به بهترین کردارها ختم کن ...

و اکْفِنـﻰ ما یَشْغَلُنـﻰ الاِهتمامُ به واسْتَعْمِلْنـﻰ بما تَسْألُنـﻰ غَداً عنه و اسْتَفْرِغْ أیّامى فیما خَلَقْتَنـﻰ له و أغنِنـﻰ و أوسِعْ علىَّ فـﻰ رزقِکَ

و مرا برهان از کاری که توجّه کردن به آن مرا از عبادت تو باز می دارد و مرا به آنچه که فردا ی قیامت می پرسی به کار بگیر و روزهای مرادر آنچه که مرا به خاطرآن آفریده ای،به پایان برسان.و مرا بی نیاز کن و روزیت را بر من فراخ گردان

ولا تَبْتَلِیَنّى بالکبْرِ و عَبِّدْنـﻰ لک و لا تُفسِدْ عبادتى بالعُجْبِ و أجْرِ لِلنّاسِ علی یدﻯ الخیرَ و لا تَمحَقْهُ بِالْمَنِّ وهَبْ لـﻰ مَعالـﻰَ الأخلاق و اعْصِمْنـﻰ من الفَخْرِ.

 و به تکبّر دچارم نکن و مرا به بندگی بگیر و عبادتم را با عُجب و خودپسندی تباه مکن و خیر و نیکی برای مردم را به دست من جاری کن، و آن را با منت نهادن از بی نبر و اخلاق پسندیده را به من ببخش و مرا از فخر فروشی نگهدار

. اَللّهمّ صلِّ علی محمّدٍ و آله و لا تَرْفَعْنـﻰ فـﻰ النّاسِ دَرَجةً إلّا حَطَطْتَنـﻰ عند نفسى مثلَها و لا تُحْدِثْ لـﻰ عِزّاً ظاهراً إلاّ أحْدَثْتَ لـﻰ ذِلَّةً باطنةً عند نفسى بقَدَرِها... 

بار خدایا بر محمد و آل او درود بفرست و مرا در میان مردم درجه ای بالا نبر جز آنکه پیش نفسم مانند آن پست نمایی، و ارجمندی آشکارا برایم میاور جز آنکه به همان اندازه پیش نفسم برای من خواری پنهانی پدید آوری .

وَ عمِّرْنـﻰ ما کانَ عُمرﻯ بِذْلَةً فـﻰ طاعَتِک فاٍذا کانَ عُمرﻯ مَرْتَعاً لِلشَّیطانِ فاقْبِضْنـﻰ إلیک قبل أن یَسْبِقَ مَقْتُک إلىَّ أو یَسْتَحْکِمَ غَضَبُک علىَّ...

 و تا هنگامی که عمرم مانند جامه ی فرسوده ای در فرمانبری تو به کار رود، به من عمر دراز بده، و هر گاه عمر من چراگاه شیطان شود، مرا به نزد خودت قبض روح کن پیش از آنکه دشمنی سخت تو به من روی آرد یا خشمت بر من استوار گردد ..

اَللّهمّ صَلِّ علی محمّدٍ و آلهِ وحَلِّنـﻰ بِحِلْیةِ الصالحین و ألبِسْنـﻰ زینةَ الْمُتَّقینَ فـﻰ بَسْطِ العدلِ و کَظْمِ الغَیظِ و إطفاءِ النّائرَةِ و ضَمِّ أهْلِ الفُرْقَةِ...

خداوندا بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا به زینت شایستگان آراسته فرما و زیور پرهیزکاران را به من بپوشان با گستردن عدل و داد و فرونشاندنن خشم و خاموش کردن آتش دشمنی و گرد آوردن پراکندگان

و خَفْضِ الْجَناحِ... و القَولِ بالحقِّ و إنْ عَزَّ و اسْتِقلالِ الخیرِ و إنْ کَثُرَ مِن قَولـﻰ و فِعلى واسْتِکْثارِ الشَّرِّ و إنْ قَلَّ من قَولـﻰ و فِعْلى... 

 و فروتنی ... و گفتن حق اگر چه سخت بیاید و کم شمردن نیکی در گفتار و کردارم، اگر چه بسیار باشد و بسیار شمردن بدی در گفتارم و کردارم،اگر چه اندک باشد ...

اللّهمّ صَلِّ علی محمّدٍ و آله و اجْعَلْ أوسَعَ رِزْقِک علىَّ إذا کَبِرْتُ و أقْوی قُوَّتِک فـﻰََّ إذا نَصِبْتُ و لا تَبْتَلِیَنّى بِالکَسَلِ عن عبادَتِک...

 خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست و فراخ ترین روزیت را برمن هنگامی که پیر شوم و قوی ترین توانایی ات را در من هنگامی که خسته و فرسوده شوم، قرار بده و مرا به سستی در عبادتت گرفتار مکن ...

و لا تَفتِنّى بالاِسْتعانة بِغیرک إذا اضْطُرِرْتُ و لا بالْخُضوعِ لِسؤالِ غیرک إذا افْتَقرْتُ و لا بالتَضَرُّعِ إلى مَن دونَک إذا رَهِبْتُ فأسْتَحِقَّ بذلک خِذْلانَکَ و مَنْعَکَ و إعراضَکَ یا أرحمَ الرّاحمینَ. 

 و مرا هرگاه بیچاره شوم به یاری خواستن از غیر خودت و هرگاه فقیر گردم به فروتنی برای درخواست از غیر خودت و هرگاه بترسم به زاری کردن پیش غیر خودت آزمایش مفرما که به آن سبب سزاوار خواری و باز داشتن و روی گردانیدنِ تو شوم، ای مهربان ترین مهربانان

 

 

 

  • سیدعلی احمدی
۲۸
دی

الدرس التاسعدرس نهم


اَللّهَ اللّهَ فـی الأیتام  (من نهج‏ البلاغة):خدای را، خدای را، از حال یتیمان غفلت نکنید


وَصیّةُ الإمامِ علىٍّ (ع) لِلْحسن و الحسین علیهماالسلام لمّا ضربه ابْنُ ملجمٍ لَعَنَه اللّه: 

وصیت امام علی(ع) به حسنوحسین(ع) هنگامی که ابن ملجم که لعنت خدا بر او باد به او ضربت زد:

اُوصیکُما بِتَقوی اللّهِ و ألاّ تبغیا الدنیا و إنْ بَغَتْکُما... و قولا بالحقِّ و اعْمَلا لِلْأجْرِ و کونا لِلظّالِم خَصْماً و لِلمَظلومِ عَوناً

شما را به تقوای الهی سفارش می کنم، و اینکه دنیا را نخواهید هر چند دنیا شما را بخواهد ... و سخن حق بگویید و برای پاداش[ آخرت] کار کنید و دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید .

اُوصیکُما و جمیعَ وَلَدﻯ و أهلى و مَن بَلَغه کتابـی بتَقْوَی اللّهِ و نَظْمِ أمْرِکُم و صَلاحِ ذاتِ بَیْنِکُم.

وصیت می کنم شما دو فرزند و همه فرزندان خود و همه ی آن کسانی را که نوشته ی من به آنان می رسد، که در پیشگاه خدا تقوا ورزید و در کارتان نظم داشته باشید و با هم آشتی کنید .

اَللّهَ اللّهَ فـی الأیتام خدای را،خدای را از حال یتیمان غفلت مکنید.

و اَللّهَ اللّهَ فـی جیرانِکم، فانّهم وصیَّة نبیِّکُم. مازال یوصى بِهِم حتّی ظَنَنّا أنّه سَیُوَرِّثُهُم. 

خدای را ،خدای را با همسگایگان مدارا کنید،زیرا آنان سفارش پیامبرتان هستند. پیوسته درباره ی آنان سفارش می نمود تا جایی که گمان کردیم بزودی برای آنان حقّ ارث خواهد داد .

و اَللّهَ اللّهَ فـی القرآنِ لایَسْبِقْکُم بالعملِ به غیرُکُمخدای را، خدای را، نباید دیگران درعمل به قرآن از شما پیشی گیرند،

و اَللّهَ اللّهَ فـی الصَّلاةِ فإنّها عمودُ دینکِم. خدای را، خدای را، درباره ی نماز، که ستون دین شماست .

و اَللّهَ اللّهَ فـی بیت ربِّکُم لاتُخَلّوه ما بَقیتُم. خدای را،خدای را،درباره ی خانه پروردگارتان،تا باقی هستید آن را خالی نگذارید.

و اَللّهَ اللّهَ فـی الجِهاد بِأموالکُم و أنفُسِکُم و ألْسِنَتِکم فـی سبیلِ اللّهِ. 

خدای را،خدای را در جهاد در راه خدای، با اموالتان و جان هایتان و زبان هایتان

و علیکُم بالتّواصُلِ و التَّباذُلِ و إیّاکم و التّدابُرَ و التقاطُعَ. لاتَتْرُکوا الأمرَ بالمعروفِ و النّهىَ عن المنکَرِ فُـیوَلّی علیکم شِرارُکُم ثمّ تَدْعونَ فلا یُسْتَجابُ لکُم.

بر شما باد به هم پیوستن و بخشش به یکدیگر، و شما را از به هم پشت کردن و از همدیگر بریدن، بر حذر می دارم. امر به معروف و نهی از منکر را از ترک نکنید وگرنه بدکاران شما بر شما دست یابند سپس دعا می کنید و دعایتان برآورده نمی شود

  • سیدعلی احمدی
۲۷
دی

الدرس الثامن : درس هشتم

عُلُوٌّ فـﻰ الحیاة و فـﻰ الْمَماتِ: بزرگی در زندگی و مرگ

ابن الأنبارىّ

عُلُوٌّ فـﻰ الحیاةِ و فـﻰ الْمَماتِ لَحَقّ تلک إحْدَی الْمُعجزات:

 بزرگی در زندگی و مرگ واقعاً یکی از معجزات می باشد .

کأنّ الناسَ حولَک حینَ قاموا وُفودُ نَداک أیّامَ الصِّلاتِ .

گویی مردم که پیرامون تو ایستاده اند، گروه هایی هستند که در روزهای بخشش تو به دورت جمع می شدند.

کأنّک قائمٌ فیهم خطیباً و کُلُّهُمُ قیامٌ لِلصَّلاةِ

گویا تو در میان آنها خطبه خواندن ایستاده ای و همگی برای ادای نماز بر خاسته اند.

و لمّا ضاق بَطْنُ الأرضِ عن أن یَضُمّ عُلاک من بعد الوفاة.

و هنگامی که درون زمین بعد از وفات تو، تنگ شد از اینکه بزرگیِ تو را در بر گیرد .

أصاروا الجوَّ قبرَک و اسْتَعاضوا عن الأکْفانِ ثوبَ السّافیاتِ

جو و آسمان را قبر تو گردانیدند و لباسِ بادها را جایگزین کفن کردند.

لِعُظمِکَ فـﻰ النفوس بقیتَ تُرْعَی بِحُرّاسٍ و حُفّاظٍ ثِقاتِ

به علّت عظمت وجودت در میان مردم همچنان با نگهبانان وپاسدارانی مطمـﺌـن محافظت می شوی.

و توقَدُ حولک النیرانُ لیلاً کذلک کُنتَ أیّامَ الحیاةِ.

وپیرامون تو شبانه آتش برافروخته می شود در روزهای زندگی نیز این چنین بود

رکبتَ مَطیَّةً مِن قبلُ زیدٌ عَلاها فـﻰ السنینَ الماضیاتِ

برمرکبی را سوار شدی که قبل از تو زید در سالیان گذشته بر آن سوار شد.

  • سیدعلی احمدی
۲۷
دی

الدرس السابع : درس هفتم 

(( الجبلُ الرصین : کوه استوار ))

نجیب الکیلانـﻰّ

کانت الزِّنزانةُ صامتةً و فـﻰ رُکْنٍ من أرکانِ الزنزانةِالصّامتةِ الْمُظْلِمَةِ، کان شیخٌ لم یکُن لسانُه یَکُفّ عن التسبیحِ و الدعاءِ

سلول زندان ساکت بود و در کنار ستونی از ستون های سلول زندانِ ساکتِ تاریک، پیر مردی بود که زبانش از ستایش خدا و دعا باز نمی ایستاد 

أحسّ تباشیرَ الفجر فَاتجه الی دَلو الماء فلَم یَجد به قطرةً واحدةً فَتَذکّر أنّ السّجانَ قدأمرَ أن یُحرَمَ منالماءکوسیلةٍ من وسایل الضغط والتعذیب فَضَرَبَ بِکفَّیْهِ التُّرابَ قائلاً: ﴿ فَلم تَجِدوا ماءً فَتَیَمَّموا...﴾ جاء السجّان وصاح:

 سپیده صبح را احساس نمود به سمت سطل آب رفتپس یک قطره در آن نیافت به یاد آورد که زندان بان دستورداده است از آب محروم شود به عنوانک وسیله فشار وشکنجه پس کف دستهایش را به خاک زد در حالی که می گفت: اگر آبی پیدا نکردید پس تیمم کنید ... زندانبان آمد وفریاد کشید

اِنْهَضْ من مکانِک! سَتَعْرفُ الیومَ کیف نَفُکُّ عُقْدةَ لسانِک:

از جایت بلند شو! می دانیم امروز چگونه گره ی زبانت را بازکنیم

و أمامَ الْمَحکمةِ العسکریَّة وقف الشیخُ فـﻰ هُدوءٍ عجیب،

 و در برابر دادگاه نظامی پیرمرد با آرامش عجیبی ایستاد

سأله الرئیسُ قائلا : لماذا قاتَلْتَ دَوْلَتَنا؟ لِکَونها دولةً باغیةً... طاغیةً... معتدیةً علینا

رﺋـیس دادگاه از وی چنین پرسید: -چرا با دولت ما مبارزه کردی؟-چون که دولتی ظالم...سرکش و متجاوز به ما بود

إذا أطْلَقْنا سَراحَک، ماذا تفعل؟ - أعودُ لِلْجهادِ فـﻰ سبیل اللّه. لماذا تَکْرَهُنا هکذا؟ 

اگر ما تو را آزاد کنیم، چکار می کنی؟ به جهاد کردن در راه خدا باز می گردم. - چرا این چنین از ما بدت می آید؟

. منطقٌ عجیبٌ حقّاً... لِأنّکم طُغاةٌ و ظَلَمةٌ... هل تَنْتَظِرون أن أفْرِشَ لکم الطّریقَ بالوُرودِ و أقولَ لکُم:

واقعاً سخن شگفت آوری است ... برای اینکه شماها سرکش و ستمگرید ... آیا انتظار دارید که راه را با گل ها برایتان فرش کنم وبه شما بگویم:

أیُّها اللُّصوصُ! هذا بیتـﻰ، اِسْرِقوا... و هذهِ رَقَبَتـﻰ اِقْطَعوها.

ای دزدان! این خانه ی من است، بدزدید ... واین گردن من است، آن را ببرید!

کَذِبْتَ أیُّها الشیخُ... نحن دُعاةُ نورٍ و معرفةٍ و عدلٍ.

 دروغ گفتی ای پیرمرد ... ما دعوت کنندگان به سوی روشنایی و شناخت و عدالت هستیم . -

یا قاتِلى الأنبیاء و الأبریاء و یا مُخَرّبـﻰ الدّیارِ! إنَّنا لا نؤْمِنُ بِکُم، إذْ لیس لِلشّیاطینِ رسالةُ نورٍ و معرفةٍ و عدلٍ

ای قاتلان پیامبران و بی گناهان و ای ویران کنندگان خانه ها! بی شک ما به شما ایمان نمی آوریم، زیرا شیطان ها پیام نور و شناخت و عدالت ندارند .

ألاتُخْبِرُنا عَمّن معک؟ علی أتمِّ الاستعدادِ... تکلَّم! إذن أیُّها الشیخُ.

آیا به ما اطلاع نمی دهی چه کسانی همراه تو هستند؟ با تمام آمادگی ... بنابر این ، حرف بزن! پیرمرد!

فابْتَسَم و قال: مَعى کثیرونَ... هناک علی سُفوح الجبالِ، فـﻰ الکُهوف و شَوارعِ الْمُدن.

لبخند زد و گفت: خیلی ها با من هستند ... آنجا در دامنه های کوهها، در غارها و خیابان های شهرها ...

... إنَّهم کثیرونَ جدّاً یا أیُّها القاضىو أظنُّکَ تَعْرِفُهم و هل تَعْرِفُ وطناً لا یَثورُ أبناؤهُ إذا ما داسَتْه أقدامُ الغُزاةِ؟ ذلک منطقُ الأزل .آنها واقعاً بسیارند. ای قاضی ! و گمان می کنم که تو آنها را می شناسی و آیا وطنی را می شناسی که هر گاه گامهای متجاوزان آنجا را لگد کوب کند ؛ فرزندانش قیام نکنند؟ آن سخن و منطق همیشگی است .

ِ و فـﻰ حُجرةِ الْمُداوَلةِ، قال الرئیسُ لِأعضاء المحکمةِ العسکریَّةِ العُلْیا: 

و در اتاق مشاوره، رییس به اعضاء دادگاه عالی نظامی گفت:

من السَّهْل أن نَحْکُمَ علیه بالإعدامِ و لکنّ هؤلاء المسلمینَ یُقَدِّسون الدَّمَ و یَجْعلونَ من شُهدائهم أنصافَ آلهةٍ.

آسان است که او را به اعدام محکوم کنیم ولی این مسلمانان خون را مقدس می شمارند و شهیدانشان را نیمه خدایان قرار می دهند.

ولو قَتَلْنا هذا الشیخَ لَجَری دمُه بین مُواطِنیه صائحاً و لَخَسَرنا الکثیرَ

و اگر ما این پیرمرد را بکشیم، بدون شک خون او فریادزنان در میان هموطنانش جاری می شود و بسیاری چیزها را از دست می دهیم.

إنّ السجنَ مقبرةُ الأحیاءِ فَلْنَدْفِنْ هذا الشیخَ حَیّاً

زندان مقبره ی زندگان است، پس باید این شیخ را زنده دفن کنیم

و أخیراً صُدِر الحکمُ علی الشیخِ بالسّجن... و التاریخُ یُصنْع من جدیدٍ

و سرانجام حکم زندانی شدن پیرمرد صادر شد... و تاریخ از نو ساخته می شود ...

 

  • سیدعلی احمدی
۲۷
دی

الدرس السادس:درس ششم

بائعةُ الکبریت : دختر کبریت فروش 

کان البردُ شدیداً جدّاً و الثّلجُ یَتساقطُ فی ذلک المساءِ کانتْ طفلةٌ تَسیرُ فـﻰ الشوارعِ حافـیةَ القَدَمیْنِ. عندما خرجت من البیت لَبِست حِذاءً... اَلحذاءُ لم یَکُن یَقى قَدَمَیْها من الثَّلْجِ و البردِ؛

دخترک کبریت فروش سرما بسیار شدید بود و برف می بارید. در آن شامگاه کودکی در خیابانها پا برهنه می گشت. هنگامی که از خانه خارج شد، کفشی پوشید ... آن کفش پاهایش را از برف و سرما حفظ نمی کرد ؛

لِأنّه کان فـﻰ الأصلِ حذاءَ اُمِّها و کان الحِذاءُ واسِعاً و مُمَزَّقاً... و لذلک سَقَط مِن قَدَمَیْها فـﻰ الظلامِ عندما کانت تُحاوِلُ أن تَعْبُر الشارِعَ بِسُرعةٍ خوفاً مِن أن تَصْدِمَها سیّارةٌ کانت مُسرعةً و عادَتْ تَبْحَثُ عنِ الحذاءِ فما وجَدَتْه. کانت تحمِل فـﻰ ثَوبها عدداً مِن عُلَب الکبریت. حملت بِیَدِها عُلبةً منها.

زیرا در اصل، آن کفش مادرش بود و کفش ،گشاد و پاره بود ... به همین خاطر در تاریکی، زمانی که تلاش می کرد به سرعت از خیابان عبور کند. زیرا می ترسید که اتومبیلی که به سرعت حرکت می کرد با او تصادف کند، از پاهایش درآمد، پس بازگشت تا کفشش را جستجو کند اما آن را نیافت .. در لباس خود تعدادی قوطی کبریت حمل می کرد. یک قوطی از آن در دستش گرفته بود.

کان النهار قد مَضی و ما باعَت حتّی عُلْبةً واحدةًکانت جائعةً و تشعُرُ بالبرد...

روز به پایان رسیده بود و او حتّی یک قوطی کبریت نفروخته بود. گرسنه بود و احساس سرما می کرد.

رائحةُ الطعامِ تَفوح فـﻰ الشارعِ. کانت لیلةَ عیدٍفـﻰ زاویةٍ بین بیتَیْنِ... جلستِ الطفلةُ... کانت تَخافُ أن تعودَ إلى البیت بِعُلَب الکبریت دونَ أن تبیعَ منها شیئاً. إنّ أباها سیَضْرِبُها. أبوها مریضٌ و فقیرٌ.

بوی خوش غذا در خیابان پراکنده می شد . شب عید بود در گوشه ی میان دو خانه ،دخترک نشست. می ترسید با قوطی های کبریت به خانه بازگردد بدون اینکه چیزی از آنها را فروخته باشد، پدرش او را خواهد زد. پدرش بیمار و فقیر بود.

کادتَ یَداها تَیْبَسانِ من شدّةِ البردِ. أشْعَلَت عوداً من الکبریتِ، ظنَّت أنّها جالسةٌ بجانب مِدْفَأةٍ کبیرةٍ و لکنّ الشُّعلةَ انطَفَأت. أشْعلت عوداً آخَرَ... وَ فـﻰ ضَوئه تَراءَت لها جَدَّتُها العجوزُ الّتـﻰ ماتَت من زمانٍ. بَدَت جدَّتُها طیِّبَةً حَنوناً کما کانت دائماً. هَتَفَتِ الطفلةُ: جَدَّتى!... خُذینـﻰ معک

نزدیک بود دستهایش از شدت سرما خشک شودیک چوب کبریت را روشن کرد، گمان کرد که کنار بخاری بزرگی نشسته است ولی شعله خاموش شد . چوب دیگری روشن کرد . در روشنایی آن مادر بزرگ پیرش که مدتی پیش مرده بود در خیال او ظاهر شد. مادر بزرگش مثل همیشه پاکیزه و مهربان به نظر می رسید. دخترک فریاد زد: مادر بزرگ! ... مرا با خودت ببر!

أسْرَعت الطِّفلةُ فأشْعَلت جمیعَ العیدانِ الّتـﻰ کانَت فـﻰ العُلْبَةِ. کانَت تُریدُ أن تَبْقَی جَدَّتُها لَدَیْها وقْتاً أطْوَلَ... بَدَتْ لَها جَدَّتُها أکَثَرَ جَمالاً. مَدَّت الجَدَّةُ ذِراعَیْها فَحَملتِ الطفلةَ الصغیرةَ و طارَتا معاً إلـی سَماءِ اللَّه حیثُ لاجوعَ و لا بردَ و لا ظُلْمَ.

دختر بچه به سرعت تمام چوب کبریتهایی را که در قوطی بود، روشن کردمی خواست که مادر بزرگش وقت بیشتری کنارش بماند ...مادر بزرگش زیباتر به نظر رسید. مادر بزرگ دستهایش را گشود و دختر کوچک را در آغوش کشید و با هم به سوی آسمان خدا پرواز کردند، جایی که نه گرسنگی ونه سرما یی است.

و طلَعَ الصّباحُ البارِدُ فَرأی المارَّةُ طفلةً علی شَفَتَیْها اِبْتسامةٌ و قدماتَت من شدَّةِ البردِ و أمامَها عُلَبُ الکبریت الفارِغَةُ...

صبح سرد طلوع کرد و رهگذران کودکی را دیدند که بر لبانش لبخند بود و از شدت سرما مرده بود، دیدند در حالی که قوطی های خالی کبریت رو به رویش بود .

 

  • سیدعلی احمدی
۲۷
دی

الدرس الثالث : درس سوم 

مَن یَمْتَطى الْمَجْدَ؟ : چه کسی به بزرگواری دست می یابد؟

لا یَمْتَطى الْمَجدَ مَن لم یرکَبِ الخَطرا و لایَنالُ العُلی مَنْ قَدّمَ الْحَذرا ·

هرکسی که خطر را نپذیرد، به بزرگواری نمی رسد وهرکسی که احتیاط را در پیش گیرد به مقام بلند نمی رسد

لابُدّ للشَّهدِ مِنْ نَحْلٍ یُمَنِّعُه لا یَجْتَنـی النَّفْعَ مَن لم یَحْمِلِ الضَّرَرا · 

ناچار برای بدست آوردن عسل زنبوری است که مانع آن می شود کسی که ضرر را متحمل نشود، سودی را به دست نمی آورد.

لا یُبْلَغُ السُّؤْلُ إلّا بعدَ مُؤْلِمَةٍ و لا یَتِمُّ الْمُنَى إلاّ لِمَن صَبَرا ·

نیاز برآورده نمی شود مگر بعد از تحمل رنج و سختی وآرزو برآورده نمی شود جز برای کسی که صبر داشته باشد.

و أحْزَمُ الناسِ مَن لوماتَ مِن ظَمَأ لا یَقْرَبُ الوِرْدَ حتّی یَعْرِفَ الصَّدَرا · 

دوراندیش ترین مردم کسی است که اگر از تشنگی بمیردبه آبشخور نزدیک نمی شود تا زمانی که محلّ بازگشت از آبشخور را بداند.

و أغْزَرُ النّاسِ عقلاً مَن إذا نظرتْ عیناه أمْراً غَدا بِالغیرِ مُعتبرا ·

عاقلترین مردم کسی است که وقتی چشمهایش به چیزی نگریست از کار دیگران عبرت گیرنده باشد .

فقد یقال عِثارُ الرِّجْلِ إن عَثَرَتْ و لا یُقالُ عِثارُ الرأىِ إن عَثرا ·

گاهی اگر پا بلغزد، از آن چشم پوشی می شود ولی اندیشه و فکر اگر بلغزد،بخشیده  نمی شود .

من دَبّر العیشَ بالآراءِ دام له صَفْواً و جاءَ الیه الْخَطْبُ مُعتذرا ·

هر کسی که درزندگی با فکروعقیده چاره اندیشی کندزندگی همواره با خوشی برایش ادامه می یابدو گرفتاری باعذرخواهی نزد او می آید.

و لا یَنالُ العُلی إلاّفَتىً شَرُفَتْ خِلالُه فأطاعَ الدهرُ ما أمَرا

به بزرگی نمی رسد مگر جوانمردی که خوی های او شرافتمندانه گرددپس آنچه را که دستور دهد روزگار از آن اطاعت می کند.

  • سیدعلی احمدی
۲۷
دی

الدرس الثانی: درس دوم 

((عُلُوُّ الْهمّةِ اراده ی بلند ))

لقد سأل أحدُ الأئمّةِ العظماءِ ولَده : أىَّ غایةٍ تَطْلُب فـی حیاتک یا بُنَـی و أىُّ رجلٍ من عُظماءِ الرجالِ تُحِبُّ أن تکونَ؟

یکی از پیشوایان بزرگ از فرزندش پرسید: ای فرزندم در زندگی خود بدنبال چه هدفی هستی و دوست داری مثل کدام مرد از مردان بزرگ باشی؟ ·

فأجابَه: اُحِبُّ أن أکونَ مثلَکَ. فقال: وَیْحَکَ یا بُنَىَّ! لقد صَغَّرْتَ نَفْسَکَ و أسْقَطْتَ هِمَّتَکَ.

جواب داد: دوست دارم که مثل تو باشم. گفت: وای بر تو ای فرزندم! بی شک خودت را کوچک کردی و اراده ی خود را خوار ساختی. ·

لقد قدَّرْتُ لِنَفْسى یا بُنَـی فـی مَبْدَأ نَشْأتى أن أکونَ کعلىِّ بن أبـی طالبٍ فَمازِلْتُ أجِدُّ و أکْدَح حتّی بلغْتُ الْمَنْزِلَةَ التـی تَراها و بینـی و بین علىٍّ ما تعلمُ من الشَّأوِ البعیدِ...!

من در آغاز رشد و بزرگ شدنم خود را آماده ساختم که همانند علی بن ابی طالب باشم، پس پیوسته کوشیدم و تلاش کردم تا به مقامی رسیدم که آن را می بینی و می دانی که میان من و علی(ع) فاصله زیادی وجود دارد . ·

کثیراً ما یَخْطاُ الناسُ فـی التفریق بین التواضُعِ و صِغَرِ النَّفْسِ و بین التّکبُّرِ و علوِّ الهمّةِ

بسیاری از مردم در تفاوت میان فروتنی و کوچک کردن خود و میان خود پسندی و همّت بلند دچار اشتباه میشوند.

فَیَحْسَبونَ الْمُتَذَلِّلَ الدنـىءَ متواضعاً و یُسَمّونَ الرجلَ إذا تَرفَّعَ بنفسه عن الدنایا و عرَف حقیقةَ مَنْزِلَته مُتکبّراً. و ما التواضعُ إلاّ الأدبُ و لا التّکبّرُ إلاّ سوءُ الأدبِ

و شخص خوار پست را متواضع می پندارند و آن مردی را که خویشتن را از پستی ها بالا بردو به شناخت حقیقت مقامش رسد، متکبّر می نامند. و فروتنی چیزی جز ادب و خود پسندی چیزی جز بی ادبی نیست.

فالرّجلُ الّذﻯ یَلْقاک مُتَبَسِّماً و یُصْغى إلیک إذا حَدَّثْتَه و یزورک مُهَنِّئاً لیس صغیرَالنَّفْس کما یَظُنّونَ .

مردی که با لبخند با تو مواجه می شود و زمانی که با او حرف می زنی به تو گوش می سپارد و با خوشرویی و تبریک با تو دیدار می کند، شخص کم ارزشی نیست آنچنان که گمان می کنند. ·

بل هو عظیمُها لِأنَّه وَجَد التواضعَ ألْیَقَ بعظَمةِ نَفْسِه فتواضَع و الأدبَ أرفَعَ لِشأنه فَتَأدَّبَ.

بلکه او دارای نفس والایی است زیرا وی فروتنی را برای عظمت نفس خود شایسته تر یافته، پس فروتن شد و ادب را برای ارزش و مقام خویش بالاتر یافت، پس مؤدّب شد . ·

و لیس فـی النّاسِ مَنْ هو أحْوَجُ إلى عُلُوِّ الهمَّةِ مِنْ طالبِ العلمِ.

و در میان مردم هیچ کس مانند طالب دانش به همّت بلند نیازمندتر نیست. ·

لِأنَّ حاجة الاُمَّةِ إلى نبوغِه أکثرُ من حاجتِها إلى نبوغِ سِواه من الصانعینَ و الْمُحْتَرفـینَ .

زیرا نیاز مردم به استعداد وی بیشتر از نیاز آنها به نبوغ و استعداد سایر صنعت گران و پیشه وران است .

و هل الصانعونَ و الْمُحْتَرفونَ إلاّ حَسَنةٌ من حسناته؟ بل هو البحرُ الزاخِرُالذﻯ تَسْتَقى منه الجداوِلُ و الغُدْرانُ

و آیا جز این است که صنعت گران و پیشه وران ثمره ای هستند از ثمرات و آثار نیکوی او؟ بلکه او (طالب علم) دریای سرشاری است که نهرها و آبگیرها از آن سیراب می شوند. ·

فیا طالبَ العلمِ کُن عالـی الهمّةِ و لایَکُنْ نظرُک فـﻰتاریخ عُظماءِ الرجالِ نظراً یَبْعَثُ فـی قلبک الرَّهْبَةَ و الهَیْبَةَ فَتَتَضاءَلَ کَما یفعَلُ الجبانُ حینما یَسْمَعُ قصَّةً من قِصَص الحُروب.

پس ای طالب دانش! بلند همت باش و نگاهت در تاریخ مردان بزرگ آن چنان نباشد که در دل تو ترس و وحشت بیندازد و خوار و کوچک شوی آن گونه که شخص ترسو خوار می شود هنگامی که داستانی از داستان های جنگ ها را می شنود . ·

و حَذارِ أن یَتَسلَّطَ الیأسُ علی قوّتِک و شَجاعَتِک فَتَسْتَسْلِمُ اسْتِسلامَ العاجزِ الضَّعیفِ

و بپرهیز از اینکه نا امیدی بر نیرو و شجاعت تو غلبه کند و همانند تسلیم شدن انسان عاجز ضعیف، تسلیم شوی.

یا طالبَ العلمِ أنت لا تحتاجُ فـی بلوغِک الغایةَ إلى خَلْقٍ غیرِ خلقِک و جوٍّ غیرِ جَوِّکَ و سَماءٍ و أرضٍ غیرِ سمائک و أرْضِکَ و عقلٍ و أداةٍ غیرِ عقلِک و أداتِکَ و لکنَّکَ فـی حاجةٍ إلى نفسٍ أبیَّةٍ و همَّةٍ عالیَةٍ

ای طالب دانش! تو در رسیدن به هدف خود به مردمی غیر از مردم خود و فضایی غیر از فضای خود و آسمان و زمینی غیر از آسمان و زمین خود و عقل و ساز و برگی غیر از عقل و ساز و برگ خود نیاز نداری و اما تو به نفسی با مناعت و اراده ای بلند نیازمندی.

 

 

 

 

  • سیدعلی احمدی
۲۷
دی

الدرس الأوّل : درس اول . 

اَلمرأةُ النَّموذجیَّةُ: زن نمونه 


و ضَرَب الله مَثَلاً لِلّذین آمَنوا امْرَأةَ فِرعونَ إذ قالت رَبِّ ابْنِ لـی عندک بَیْتاً فـی الجَنَّةِ و نَجِّنـی مِن فرعونَ و عَمَلهِ و نَجِّنـی من القومِ الظّالمینَ.

وخداوند برای کسانی که ایمان آورده اند همسر فرعون را مثال زد، زمانی که گفتپروردگارا برای من نزد خود در بهشت خانه ای بساز و مرا از فرعون و عمل وی نجات ده و مرا از دست مردم ستمکار رهایی بخش

اَلفائدةُ فـی هذه الآیةِ أنّ أحداً لا یَنْفَعهُ إلّا عَمَلُه و لا یُؤْخَذُ بجُرم غیره و لا یُثاب علی طاعةِ غیره و إن کان خِصّیصاً به ومُلازماً له.

نکته ی سودمند این آیه این است که کسی بجز از عمل خوش سودی نمی برد و به خاطر گناه غیر از خود مورد سؤال قرار نمی گیرد و از اطاعت و بندگی دیگری پاداشی به او داده نمی شود، اگر چه وابسته ی او و همراهی برای وی باشد .

تبیَّنَ فـی الآیة الّتـی قَبْلَها أنّ امرأةَ نوحٍ و امرأةَ لوطٍ لم یَنْفَعْهُما قُربُهما مِن نَبیَّیْنِ.

در آیه ی قبل از آن بیان گردید که نزدیک بودن همسر نوح و همسر لوط به دو پیامبر سودی به آنان نرساند.

وَ بَیَّنَ فـی هذه الآیةِ أنّ کُفر فرعونَ لم یَتَعَدَّ إلى زَوجته لمّا کانت مؤمنةً طائعةً لِلّه تَعالى خائفةً من عِقابه، بل نَجّاها اللّهُ من عِقابِهِ و أدْخَلَها الجنّةَ علی إیمانها و طاعتها

و در این آیه روشن شد که همانا ناسپاسی فرعون متوجّه همسرش نشد زمانی که مؤمنی فرمانبردار برای خداوند بلند مرتبه و ترسناک از عذابش بود، بلکه خداوند او را از عذاب خود نجات داد وبه خاطر ایمان و بندگیش وی را وارد بهشت گردانید.

رُوﻯ عن النبـی (ص) أنّه قال: حسبُک من نِساءِ العالَمینَ أرَبعٌ:مریمُ بِنتُ عمرانَ و آسیةُ أمرأةُ فرعونَ و خدیجةُ بنتُ خُوَیْلِدٍ وفاطمةُ بنت محمَّد(ص)

و از پیامبر (ص) روایت شده است که فرمود: از زنان عالم چهار تن برای تو کافی است:مریم دختر عمران وآسیه همسر فرعون و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (ص)

و رُوﻯ أنّ فرعونَ أمرأن تُسَمَّرآسیةُ بأربعةِ مَسامیرَ و یُرْفَع فوقَها حَجَرُ الرُّخام حَتَّی تَرْجِعَ عن قولها و إلّا اُرْسل علیها الحجرُ.

و روایت شده است که فرعون دستور داد که آسیه به چهار میخ کشیده شود و بالای سرش سنگ مرمر برفراز نگه داشته شود تا اینکه از گفتارش دست بکشد، وگرنه سنگ به رویش فرستاده شود.

فَأراها اللّهُ منزِلَها من الجنَّةِ. فاختارت الجنَّةَ. فَنزَع اللّهُ روحَها

پس خداوند جایگاه و منزل او را در بهشت به او نشان داد و او بهشت را برگزید و خداوند روحش را گرفت.

فلمّا اُرْسِل الحَجرُ وقَع علی جَسَدٍ مَیِّتٍ.

 و هنگامی که سنگ فرستاده شد بر روی جسدی بی جان افتاد

 

  • سیدعلی احمدی
۱۵
آذر
مجموعه کتابهای عربی 1+5  بهترین راهکار برای یادگیری آسان درس عربی.(عربی دهم ریاضی و تجربی/ عربی دهم انسانی/ عربی یازدهم ریاضی و تجربی / عربی یازدهم انسانی/ عربی پیش دانشگاهی انسانی)

 

درس عربی از درس ­هایی است که معمولاً ­ بی نیاز از کتاب کمک درسی یا دست کم دفتر کلاسی نیست و بی تردید نمی­ توان صرفاً با اتکا به  کتاب درسی به تمام اهداف آموزشی این درس دست یافت و در امتحانات و آزمون ­ها موفقیت کسب کرد بویژه در رشته علوم انسانی و معارف اسلامی که درس عربی، درس تخصصی و از مهمترین دروس این رشته ­هاست.

بسته به سطح کلاس و دانش­ آموزان در کنار کتاب درسی به دفتر کلاسی برای نوشتن تمرینات و ترجمه­ ها و قواعد و همینطور کتاب کمکی برای آشنایی با سوالات تستی و نمونه سوالات امتحانی نیاز است. بنابر این در مجموعه­ کتاب­های (1+5) تلاش شده تا به تمام این نیازها در این درس پاسخ داده شود.

1+5 بخش کتاب ها عبارتند از :

1. کتاب درسی: شامل تمام مطالب کتاب درسی اعم از متن درس­ ها، تمرین ­ها، لغات و ...

- متن درس با ترجمه ناقص و جای خالی برای بخشهای مهم.

- جدول لغات هر درس به تفکیک لغات متن درس، تمرین­ ها، کلمات مترادف و متضاد و جمع­ های مکسّر آورده شده است.

- تمرین ­های کتاب به گونه ­ای نوشته شده که فضای لازم برای پاسخگویی فراهم و نیازی به دفتر تمرین احساس نشود.

2.تمرین ­های بیشتر : در هر درس تعدادی تمرین اضافه در ارتباط با قواعد درس آمده که ضمن کمک به تثبیت آموخته ­ها، دانش ­آموز را با سؤالات متنوع­ تر و بعضاً سطح بالاتری از سؤالات آشنا می­کند.

3.درس نامه درس به درس

 قواعد هر درس توضیح داده شده و بخشی تحت عنوان «یاد داشت» به درس­ نامه دبیر محترم اختصاص داده شده است.

بی تردید این معلم است که با هنر و خلاقیت خود در امر آموزش، درس را به دانش ­آموز تفهیم می­کند و هیچ کتابی نمی­ تواند جایگزین معلم شود بنابراین تمام تلاشتان بر این باشد که قواعد را در کلاس و با توضیحات دبیر محترم فرا بگیرید.

4.پرسش­های چهار گزینه­ای: در هر درس تعدادی سوال تستی مرتبط با آن درس طراحی شده تا دانش آموز با پرسش های چهار گزینه ای آشنا شود.

5. آزمون درس به درس: هر یک از درس ­ها با یک آزمون ده نمره­ ای به پایان می­رسد. تا دانش­ آموز ضمن آشنا شدن با نوع سوالات امتحانی مروری بر مطالب درس داشته باشد و آموخته­ های خود را ارزیابی کند.

6. نمونه سوال نیمسال اول و دوم: برای هر نیمسال دو نمونه سوال استاندارد امتحانی آورده شده تا دانش آموز با نحوه سوالات امتحانی آشنا شود و با پاسخگویی به این آزمون ها آمادگی خود را برای آزمون پایانی محک بزند.

باید این نکته را متذکر شوم که پاسخگویی به تمام یا بخشی از تمرین­ های اضافه و پرسش­ های چهارگزینه­ای بستگی به نظر دبیر محترم، وقت کلاس و سطح دانش­ آموزان دارد.

با توجه به فشردگی کار و ضیق وقت یقین دارم که اشتباهاتی در کتاب ها وجود دارد امیدوارم زیاد نباشد و از این بابت پیشاپیش از شما عزیزان عذرخواهی میکنم.

 در پایان لازم می­دانم از تمامی همکاران عزیزی که با ارشادات خود مرا در تهیه و تألیف کتاب ها یاری نمودند تشکر کنم.


سیدعلی احمدی ـ تابستان 1396

  09127273945




لطفا موضوع مورد نظرتان را از طبقه بندی موضوعی در سمت چپ پیدا کنید و یا از جستجو استفاده کنید⬅⬅⬅



  • سیدعلی احمدی

دیکشنری