5+1

مجــــــــموعه کتـــــــــــــابهای جــــــــامع عربـــــــــــــــی 1+5 (تلفن ارسال رایگان :09397273945)

5+1

مجــــــــموعه کتـــــــــــــابهای جــــــــامع عربـــــــــــــــی 1+5 (تلفن ارسال رایگان :09397273945)

5+1

این وبلاگ برای معرفی مجموعه کتاب های عربی 1+5 و همینطور آموزش این درس به علاقه مندان ایجاد شده و در آن به مباحثی مانند قواعد عربی ، ترجمه درس ها ،نمونه سوال ، تست و غیره پرداخته می شود .

بایگانی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب کار 1+5» ثبت شده است

۲۸
دی

الدرس العاشر: درس دهم

 مکارم الاخلاق :اخلاق نیک

اللّهم صَلِّ علی محمّدٍ و آله و بَلِّغْ بإیمانـﻰ أکْمَلَ الإیمانِ و اجْعَلْ یقینـﻰ أفْضَلَ الیَقینِ و انْتَهِ بِنیَّتـﻰ إلى أحْسن النِیّاتِ و بِعَملى إلى أحسَن الأعمالِ...  

خدایا بر محمد و خاندان او درود بفرست و ایمانم را به کامل ترین مراتب ایمان برسان و باورم را برترین یقین کن و نیت مرا به نیکوترین نیت ها و کردارم را به بهترین کردارها ختم کن ...

و اکْفِنـﻰ ما یَشْغَلُنـﻰ الاِهتمامُ به واسْتَعْمِلْنـﻰ بما تَسْألُنـﻰ غَداً عنه و اسْتَفْرِغْ أیّامى فیما خَلَقْتَنـﻰ له و أغنِنـﻰ و أوسِعْ علىَّ فـﻰ رزقِکَ

و مرا برهان از کاری که توجّه کردن به آن مرا از عبادت تو باز می دارد و مرا به آنچه که فردا ی قیامت می پرسی به کار بگیر و روزهای مرادر آنچه که مرا به خاطرآن آفریده ای،به پایان برسان.و مرا بی نیاز کن و روزیت را بر من فراخ گردان

ولا تَبْتَلِیَنّى بالکبْرِ و عَبِّدْنـﻰ لک و لا تُفسِدْ عبادتى بالعُجْبِ و أجْرِ لِلنّاسِ علی یدﻯ الخیرَ و لا تَمحَقْهُ بِالْمَنِّ وهَبْ لـﻰ مَعالـﻰَ الأخلاق و اعْصِمْنـﻰ من الفَخْرِ.

 و به تکبّر دچارم نکن و مرا به بندگی بگیر و عبادتم را با عُجب و خودپسندی تباه مکن و خیر و نیکی برای مردم را به دست من جاری کن، و آن را با منت نهادن از بی نبر و اخلاق پسندیده را به من ببخش و مرا از فخر فروشی نگهدار

. اَللّهمّ صلِّ علی محمّدٍ و آله و لا تَرْفَعْنـﻰ فـﻰ النّاسِ دَرَجةً إلّا حَطَطْتَنـﻰ عند نفسى مثلَها و لا تُحْدِثْ لـﻰ عِزّاً ظاهراً إلاّ أحْدَثْتَ لـﻰ ذِلَّةً باطنةً عند نفسى بقَدَرِها... 

بار خدایا بر محمد و آل او درود بفرست و مرا در میان مردم درجه ای بالا نبر جز آنکه پیش نفسم مانند آن پست نمایی، و ارجمندی آشکارا برایم میاور جز آنکه به همان اندازه پیش نفسم برای من خواری پنهانی پدید آوری .

وَ عمِّرْنـﻰ ما کانَ عُمرﻯ بِذْلَةً فـﻰ طاعَتِک فاٍذا کانَ عُمرﻯ مَرْتَعاً لِلشَّیطانِ فاقْبِضْنـﻰ إلیک قبل أن یَسْبِقَ مَقْتُک إلىَّ أو یَسْتَحْکِمَ غَضَبُک علىَّ...

 و تا هنگامی که عمرم مانند جامه ی فرسوده ای در فرمانبری تو به کار رود، به من عمر دراز بده، و هر گاه عمر من چراگاه شیطان شود، مرا به نزد خودت قبض روح کن پیش از آنکه دشمنی سخت تو به من روی آرد یا خشمت بر من استوار گردد ..

اَللّهمّ صَلِّ علی محمّدٍ و آلهِ وحَلِّنـﻰ بِحِلْیةِ الصالحین و ألبِسْنـﻰ زینةَ الْمُتَّقینَ فـﻰ بَسْطِ العدلِ و کَظْمِ الغَیظِ و إطفاءِ النّائرَةِ و ضَمِّ أهْلِ الفُرْقَةِ...

خداوندا بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا به زینت شایستگان آراسته فرما و زیور پرهیزکاران را به من بپوشان با گستردن عدل و داد و فرونشاندنن خشم و خاموش کردن آتش دشمنی و گرد آوردن پراکندگان

و خَفْضِ الْجَناحِ... و القَولِ بالحقِّ و إنْ عَزَّ و اسْتِقلالِ الخیرِ و إنْ کَثُرَ مِن قَولـﻰ و فِعلى واسْتِکْثارِ الشَّرِّ و إنْ قَلَّ من قَولـﻰ و فِعْلى... 

 و فروتنی ... و گفتن حق اگر چه سخت بیاید و کم شمردن نیکی در گفتار و کردارم، اگر چه بسیار باشد و بسیار شمردن بدی در گفتارم و کردارم،اگر چه اندک باشد ...

اللّهمّ صَلِّ علی محمّدٍ و آله و اجْعَلْ أوسَعَ رِزْقِک علىَّ إذا کَبِرْتُ و أقْوی قُوَّتِک فـﻰََّ إذا نَصِبْتُ و لا تَبْتَلِیَنّى بِالکَسَلِ عن عبادَتِک...

 خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست و فراخ ترین روزیت را برمن هنگامی که پیر شوم و قوی ترین توانایی ات را در من هنگامی که خسته و فرسوده شوم، قرار بده و مرا به سستی در عبادتت گرفتار مکن ...

و لا تَفتِنّى بالاِسْتعانة بِغیرک إذا اضْطُرِرْتُ و لا بالْخُضوعِ لِسؤالِ غیرک إذا افْتَقرْتُ و لا بالتَضَرُّعِ إلى مَن دونَک إذا رَهِبْتُ فأسْتَحِقَّ بذلک خِذْلانَکَ و مَنْعَکَ و إعراضَکَ یا أرحمَ الرّاحمینَ. 

 و مرا هرگاه بیچاره شوم به یاری خواستن از غیر خودت و هرگاه فقیر گردم به فروتنی برای درخواست از غیر خودت و هرگاه بترسم به زاری کردن پیش غیر خودت آزمایش مفرما که به آن سبب سزاوار خواری و باز داشتن و روی گردانیدنِ تو شوم، ای مهربان ترین مهربانان

 

 

 

  • سیدعلی احمدی
۲۷
دی

الدرس السادس:درس ششم

بائعةُ الکبریت : دختر کبریت فروش 

کان البردُ شدیداً جدّاً و الثّلجُ یَتساقطُ فی ذلک المساءِ کانتْ طفلةٌ تَسیرُ فـﻰ الشوارعِ حافـیةَ القَدَمیْنِ. عندما خرجت من البیت لَبِست حِذاءً... اَلحذاءُ لم یَکُن یَقى قَدَمَیْها من الثَّلْجِ و البردِ؛

دخترک کبریت فروش سرما بسیار شدید بود و برف می بارید. در آن شامگاه کودکی در خیابانها پا برهنه می گشت. هنگامی که از خانه خارج شد، کفشی پوشید ... آن کفش پاهایش را از برف و سرما حفظ نمی کرد ؛

لِأنّه کان فـﻰ الأصلِ حذاءَ اُمِّها و کان الحِذاءُ واسِعاً و مُمَزَّقاً... و لذلک سَقَط مِن قَدَمَیْها فـﻰ الظلامِ عندما کانت تُحاوِلُ أن تَعْبُر الشارِعَ بِسُرعةٍ خوفاً مِن أن تَصْدِمَها سیّارةٌ کانت مُسرعةً و عادَتْ تَبْحَثُ عنِ الحذاءِ فما وجَدَتْه. کانت تحمِل فـﻰ ثَوبها عدداً مِن عُلَب الکبریت. حملت بِیَدِها عُلبةً منها.

زیرا در اصل، آن کفش مادرش بود و کفش ،گشاد و پاره بود ... به همین خاطر در تاریکی، زمانی که تلاش می کرد به سرعت از خیابان عبور کند. زیرا می ترسید که اتومبیلی که به سرعت حرکت می کرد با او تصادف کند، از پاهایش درآمد، پس بازگشت تا کفشش را جستجو کند اما آن را نیافت .. در لباس خود تعدادی قوطی کبریت حمل می کرد. یک قوطی از آن در دستش گرفته بود.

کان النهار قد مَضی و ما باعَت حتّی عُلْبةً واحدةًکانت جائعةً و تشعُرُ بالبرد...

روز به پایان رسیده بود و او حتّی یک قوطی کبریت نفروخته بود. گرسنه بود و احساس سرما می کرد.

رائحةُ الطعامِ تَفوح فـﻰ الشارعِ. کانت لیلةَ عیدٍفـﻰ زاویةٍ بین بیتَیْنِ... جلستِ الطفلةُ... کانت تَخافُ أن تعودَ إلى البیت بِعُلَب الکبریت دونَ أن تبیعَ منها شیئاً. إنّ أباها سیَضْرِبُها. أبوها مریضٌ و فقیرٌ.

بوی خوش غذا در خیابان پراکنده می شد . شب عید بود در گوشه ی میان دو خانه ،دخترک نشست. می ترسید با قوطی های کبریت به خانه بازگردد بدون اینکه چیزی از آنها را فروخته باشد، پدرش او را خواهد زد. پدرش بیمار و فقیر بود.

کادتَ یَداها تَیْبَسانِ من شدّةِ البردِ. أشْعَلَت عوداً من الکبریتِ، ظنَّت أنّها جالسةٌ بجانب مِدْفَأةٍ کبیرةٍ و لکنّ الشُّعلةَ انطَفَأت. أشْعلت عوداً آخَرَ... وَ فـﻰ ضَوئه تَراءَت لها جَدَّتُها العجوزُ الّتـﻰ ماتَت من زمانٍ. بَدَت جدَّتُها طیِّبَةً حَنوناً کما کانت دائماً. هَتَفَتِ الطفلةُ: جَدَّتى!... خُذینـﻰ معک

نزدیک بود دستهایش از شدت سرما خشک شودیک چوب کبریت را روشن کرد، گمان کرد که کنار بخاری بزرگی نشسته است ولی شعله خاموش شد . چوب دیگری روشن کرد . در روشنایی آن مادر بزرگ پیرش که مدتی پیش مرده بود در خیال او ظاهر شد. مادر بزرگش مثل همیشه پاکیزه و مهربان به نظر می رسید. دخترک فریاد زد: مادر بزرگ! ... مرا با خودت ببر!

أسْرَعت الطِّفلةُ فأشْعَلت جمیعَ العیدانِ الّتـﻰ کانَت فـﻰ العُلْبَةِ. کانَت تُریدُ أن تَبْقَی جَدَّتُها لَدَیْها وقْتاً أطْوَلَ... بَدَتْ لَها جَدَّتُها أکَثَرَ جَمالاً. مَدَّت الجَدَّةُ ذِراعَیْها فَحَملتِ الطفلةَ الصغیرةَ و طارَتا معاً إلـی سَماءِ اللَّه حیثُ لاجوعَ و لا بردَ و لا ظُلْمَ.

دختر بچه به سرعت تمام چوب کبریتهایی را که در قوطی بود، روشن کردمی خواست که مادر بزرگش وقت بیشتری کنارش بماند ...مادر بزرگش زیباتر به نظر رسید. مادر بزرگ دستهایش را گشود و دختر کوچک را در آغوش کشید و با هم به سوی آسمان خدا پرواز کردند، جایی که نه گرسنگی ونه سرما یی است.

و طلَعَ الصّباحُ البارِدُ فَرأی المارَّةُ طفلةً علی شَفَتَیْها اِبْتسامةٌ و قدماتَت من شدَّةِ البردِ و أمامَها عُلَبُ الکبریت الفارِغَةُ...

صبح سرد طلوع کرد و رهگذران کودکی را دیدند که بر لبانش لبخند بود و از شدت سرما مرده بود، دیدند در حالی که قوطی های خالی کبریت رو به رویش بود .

 

  • سیدعلی احمدی
۲۷
دی

الدرس الخامس: درس پنجم

اَلمسلمونَ أساتِذةُالحَضارةِالجدیدةِ: مسلمانان استادان تمدن جدید هستند

إنّ لِلْمسلمینَ فَضْلاً عظیماً علی الحَضارةِ الجدیدةِ. و قد أثبتَ مؤرِّخو العلومِ الحدیثةِ من الغربییّن أنّه لولا المسلمونَ لَضاعَ أکثَرُ العلومِ القدیمةِ و لَتَأخّرتْ نَهْضةُ أوروبّا الحدیثةُ سِنینَ .

مسلمانان حقّ بزرگی بر تمدن جدید دارند. و تاریخ نویسان غربی علوم جدید ثابت کرده اند که اگر مسلمانان نبودند بیشتر علوم قدیم از بین می رفت و حرکت علمی اروپای جدید سال ها عقب می ماند .

فحینما سَطَعَتْ حضارةُ المسلمینَ فـی الأندَلُسِ، أﻯ فـی القرَنِ الثالثِ و الرابعِ لِلْهجرةِ ،کانت أوروبّا غارقةً فـی بحر الْهَمَجیَّةِ.

و زمانی که تمدن مسلمانان در اسپانیا درخشید، یعنی در قرن سوم و چهارم هجری ،اروپا در دریای بی فرهنگی غرق بود .

و عندما أرادوا إلْقاءَ رِداءِ الجَهْلِ عن أکتافِهم اتَّجَهوا إلى المسلمینَ یتعلّمون منهم، لِأنّهم لم یَجِدوا غیرَهم نِبْراساًیُسْتَضاءُ .

و هنگامی که خواستند لباس نادانی را از شانه هایشان بیندازند،به طرف مسلمانان روی آوردند در حالی که ازآنها آموزش می دیدند، زیرا آنان غیر از مسلمانان چراغی پیدا نکردند که از آنها بهره مند شوند.

ففی سنةِ 1130م اُسِّسَتْ فـی طلیطلةَ مدرسةٌ لِلتَّرجَمةِ نَقَلت من العربیَّةِ إلى اللاتینیّة أشهَرَ مُصَنَّفات المسلمینَ، و عندئذٍ بَدأ الغربیّون یَشعُرون أنّ هناک عالَماً غیرَ عالَمهِم الْمُتَخَلِّفِ.

و در سال 1130 میلادی در شهر"طلیطله" ( شهری در اسپانیا) مدرسه ای برای ترجمه ی مشهورترین نوشته های مسلمانان از عربی به لاتین تأسیس شد. و در این هنگام غربیان دریافتند که جهانی غیر از جهان عقب مانده ی آنان وجود دارد .

العلوم الّتـی نَبَغَ فیها المسلمونَ ثمّ نَشَرُوها فـی الشرق والغرب کثیرةٌ.

علومی که مسلمانان در آنها بر جسته شدند سپس آنها را در شرق و غرب بسیارپراکندند.

ففى میدانِ الطِّبِّ عَکَفوا علی مُدارَسَةِ الأمْراضِ و مُداواتِها فـی الْمُخْتَبرات و "البیمارستانات" (الْمُسْتَشْفَیات) ،حتّی زادوا فـی الطّبِّ القدیمِ زیاداتٍ کبیرةً .

در عرصه ی پزشکی به مباحثه درباره ی امراض و درمان آنها درآزمایشگاهها و بیمارستان ها توجه کردند آزمایش می کردند ، تا اینکه بر علم پزشکی قدیم چیزهای زیادی را افزودند

و حسْبُک أن تعلمَ أنّ کتابَ "أبـی القاسم الزهراوىّ" فـی الطبِّ و الْجِراحةِ اِسمهُ "التصریف لِمَن عَجَز عن التألیف" قد اشْتَمَل علی أکثرَ مِن مِائَتَـی شَکْلٍ لِلْآلاتِ و الأدَواتِ الجِراحِیَّةِ و کانت ترجَمةُ هذا الکتابِ مرجِعَ الأطبّاءِ فـی الغرب.

و کافی است بدانی که کتاب"ابی قاسم الزهراویّ" درباره ی علم پزشکی و جرّاحی است که اسم آن"التصریف لِمن عَجَز عن التالیف"می باشد و شامل بیش از دویست شکل از ابزارهای جرّاحی می باشد و ترجمه ی این کتاب مرجع پزشکان در غرب بود .

اَلمسلمون هُم الذین وضَعوا اُسُسَ صِناعةِ "الصَّیْدَلَةِ" و ألَّفوا الکُتُبَ فیها

و مسلمانان کسانی اند که پایه های صنعت"دارو سازی" را بنا نهادند و کتابهایی درباره ی آن تألیف کردند

أمّا الکیمیاءُ فیقولُ عُلماءُ أوروبّا إنّ المسلمین وَضَعوا اُسُسَها و نقلَ الغربیّونَ عنهم بعضَ الصناعاتِ و لا سِیَّما صناعةُ الورقِ کما نقلوا إلى لغاتهِم أکثَرَ من خمسین اسماً من الأسماء الکیمیاویّةِ الّتـی وَضعَها المسلمونَ.

اما"علم شیمی"، دانشمندان اروپا می گویند مسلمانان پایه های آن را بنا نهادند و غربیان برخی از صنایع به ویژه صنعت کاغذ سازی را از آنها نقل کردند(آموختند)، چنانکه بیشتر از پنجاه اسم از اسم های شیمیایی را که مسلمانان وضع کردند، به زبان خودشان انتقال دادند.

و فـی میدان العلوم الریاضیّة اقْتَبَس المسلمونَ الأرقامَ الهندیّةَ و هَذّبوها و أوجَدوا لَها طریقةً مُبتکرةً هى الإحْصاءُ العَشرىُّ باستعمالِ الصِّفْرِکما یُسْتَعملُ فـی أیّامِنا هذه.

و در عرصه ی علوم ریاضی مسلمانان ارقام هندی را گرفتند و آنها را آراستند و نیکو ساختند و روش جدیدی برای آن بوجود آوردند و آن شمارش اعشاری با بکارگیری صفر است چنانکه امروز هم استعمال می شود .

أمّا الجبرُ فقد أوْضَحوا معالِمَه و أضافوا إلیه ماجعَله علماً مستقلّاً و عنهم نَقَلَ الإفْرِنْجُ اسمَ هذا العلمِ إلى لُغاتِهم.

اما در علم"جبر" علامت های آن را روشن و آشکار کردند و چیزهایی به آن افزودند تا اینکه آن را علم مستقلی ساختند و اسم این دانش را اروپاییان به زبان خودشان انتقال دادند.

و لمحمّدبِنِ موسی الْخَوارزمىِّ أوّلُ کتابٍ فـی الجبر و جعل المسلمونَ علمَ "المثلّثات" علماً مستقلّاً.

اولین کتاب در جبر متعلق به "محمد بن موسی الخوارزمی" است و مسلمانان علم مثلثات را علم مستقلی ساختند .

و قد أعْجَب علماءَ الغربِ آراءُ ابنِ خلدونَ الاجتماعیّةُ و الاقتصادیَّةُ فـی مقدّمة تاریخهِ المشهورِ. فَعَدَّهُ کثیرٌ منهم مؤسِّسَ علم الاجِتماع و اُصولِ الاقِتصاد السیاسىّ .

و اندیشه های اجتماعی و اقتصادی "ابن خلدون" که در مقدمه ی تاریخ مشهورش آمده، غریبان را شگفت زده کرده است. و بسیاری از آنها وی را مؤسّس علم جامعه شناسی و اصول اقتصاد سیاسی شمرده اند

و المسلمون و إنْ تَآمَرتْ علیهم قُوی الظُّلم فَنَحَّتْهُم عن قیادة الرّکْبِ العلمىِّ فَتْرةً من الزمانِ، قد ثبَّتوا قُدْرَتَهم فـی الماضى و هُم یَستطیعونَ أن یُسجّلوا من جدیدٍ صفحاتٍ رائعةً لِتَکونَ فَخْراً للإنسانیّة فـی مُسْتَقْبِلها کما کان عِلْمُهم فَخْراً لِلْإنسانیّة فـی ماضیها.

و مسلمانان - هر چند که نیروهای ستمگر علیه آنان توطئه کرده اند و آنها را از رهبری کاروان علمی برای دوره ای از زمان کنار زدند - همچنان که قدرتشان را در گذشته اثبات کرده اند وآنها می توانند دوباره ، صفحات درخشانی را ثبت کنند، تاافتخاری برای انسانیّت درآینده باشد، همانطور که علم آنها در گذشته مایه ی افتخار برای انسانیّت بود

 

  • سیدعلی احمدی
۲۷
دی

الدَّرس الرابع :درس چهارم 

العجوزُ الثائرةُ:پیرزن انقلابی

هناک علی أطراف القریة عَجوزٌ لم تُبْقِ لها حوادثُ الدّهرِ إلاّ أرْبَعَ نِعاجٍ ؛ تأخذُ مِنْها اللَّبَنَ و الصوفَ لِتُواصِلَ الحیاةَ.

در اطراف روستا پیرزنی وجود داشت که حوادث روزگار چیزی جز چهار میش برایش باقی نگذاشته بود، شیر و پشم آنها را می گرفت تا به زندگی ادامه دهد.

و فـی صباح یومٍ من الأیّامِ اِستَیْقَظَتِ القریةُ مَذْعورةً علی صُراخِ العجوزِ الّتـی افتقدتْ نِعاجَها الأربع بِسَبَب السَّرِقةِ .

در صبح یکی از روزها از فریاد پیرزنی که به علت دزدی، چهار میشش را از دست داده بود، روستا با ترس بیدار شد .

فجاءَ النّاس إلى کوخِها لِیَجدواطریقاً لهذه المسألةِ. تقدّم أربعةٌ مِن وُجَهاءِ القریة .

همه ی مردم به خانه ی کوچک او آمدند تا راهی برای این مسأله پیدا کنند. چهار نفر از سرشناسان روستا پیش رفتند .

و کُلٌّ یقول لها: لا تَحْزَنـی یا اُمُّ! نحن نُعْطیکِ نَعْجَةً بَدَلها.

و همگی به او گفتند: ای مادر نگران نباش! ما به جای آن میشی به تو می دهیم.

ولکنّ العجوزَ قالت: أشکُر فضْلَکُم یا أولادﻯ، ولکنّى اُریدُ نِعاجى الّتـی تَعِبْتُ فـﻰتربیتهِا و أطلبُ منکم أن تأخُذونـی إلى الحاکمِ لِیَنْظُر فـی قضیَّتـﻰ.

اما پیرزن گفت: از لطف شما سپاسگزارم ای فرزندانم، ولی من میش های خودم را که در تربیت آنها رنج برده ام، می خواهم و از شما درخواست می کنم که مرا نزد حاکم ببرید تا به مشکل من رسیدگی کند.

فقال لها رجلٌ: إنّ الحاکمَ لا یُصْغى إلیکِ ؛ لأنّه مُنْشَغِلٌ بمسائلَ أکبرَ من قضیّتکِ.

مردی به او گفت: حاکم به حرف تو گوش فرا نمی دهد، زیرا او به مساﺋـلی بزرگتر از مشکل تو مشغول است

فَغضِبَت العجوزُ لِسَماعِ هذا الکلامِ وقالت: و هل هناک قضیّةٌ أکبرُ من قضیّتـﻰ؟!

پیرزن از شنیدن این سخن خشمگین شد و گفت: آیا مسأله ای بزرگتر از مشکل من وجود دارد؟!

و أخیراً اِتَّفَقَ أهلُ القریةِ علی أن یُوصِلوا العجوزَ إلى مقرّ الحاکم .

و سرانجام اهالی روستا توافق کردند که پیرزن را به مقرّ حاکم ببرند.

عندما وصلت إلى مقرّ الحاکمِ، تقدّمت إلى أحدِ البوّابینَ و قالت: یا ولدﻯ! إنّى اُریدُ مقابلةَ الحاکمِ.

زمانی که به مقرّ حاکم رسید، پیش یکی از دربانان رفت و گفت: ای فرزندم! من می خواهم با حاکم را ببینم.

ففتَح الرّجلُ فاه متعجِّباً و قال: و مَن أنتِ حتّی تُقابلى الحاکمَ؟!

مرد با تعجب دهانش را باز کرد و گفت: تو کی هستی که با حاکم ملاقات کنی؟!

قالت بحِدّةٍأنا صاحبةُ حقٍّ، سُرِق مِنّى!

به تندی گفت: من صاحب حقّی هستم که از من دزدیده شده است .

فقال لها: إنّ الحاکمَ لا یَسْتَقْبِلُ عامَّةَ النّاسِ ؛ و انّما یستقبلُ من کانت لَدَیْه مسألةٌمُهِمَّةٌ.

پس به او گفت: حاکم، عامّه ی مردم را قبول نمی کند، او فقط کسی را می پذیرد که مسأله ی مهمی داشته باشد .

فٱرْتَجَفَت العجوزُ و کأنَّ حماسةَ الشبابِ و الثّورةِ قد رجعت إلیها مرّةً اُخْری فقالت: وَیْلَکَ أتَعْتَقِدُ أنّ مَسألتـی غیرُ مُهِمَّةٍ؟

پیرزن لرزید و گویی شور و اشتیاق جوانی و قیام و انقلاب بار دیگر به سوی او بازگشته است، پس گفت: وای بر تو آیا معتقدی که مسأله من مهم نیست؟

 إذا کان لِقاءُ المظلومینَ لایَلیقُ بالحاکم فَلا یَلیقُ بالحاکمِ أن یَبْقَی فـﻰمَنْصِبهِ!

 اگر دیدار مظلومان شایسته حاکم نمی باشد، پس سزاوار نیست که حاکم در مقام خود باقی بماند!

فأشار الرجل إلى أحَدِ الحُرّاسِ، بأنْ یَرْمىَ العجوزَ خارجاً. ولکنّها صَرَخَت بِوَجْهِه صَرْخَةً وصلت إلى اُذُنِ الحاکمِ. فاسْتَفْسَرَ عن قضیَّتِها، ثمّ أذِنَ لَها بعد ذلک بالدُّخول علیه.

آنگاه مرد به یکی از نگهبانان اشاره کرد که پیرزن را بیرون کند. اما پیرزن بر سر نگهبان محکم فریاد کشید که صدا به گوش حاکم رسید.(حاکم) درباره ی ماجرای او پرس و جو کرد، سپس بعد از آن ماجرا به وی اجازه ورود داد.

فدخلت العجوزُ مرفوعةَ الرأسِ وسألها الحاکمُ: مابکِ أیّتُها العجوزُ؟

پیرزن با سربلندی وارد شد و حاکم از وی پرسید: چه اتفاقی برایت افتاده، ای پیرزن؟

قالت:أنتَ سرقتَ نِعاجى الأربَعَ، وأنا نائمةٌ!

پاسخ داد: تو چهار میش مرا دزدیدی در حالی که من خوابیده بودم!

فقال لها الحاکمُ هازِئاً: کان علیکِ أن تَسْهَرﻯ علی نِعاجِکِ لاأنْ تَنامى.

حاکم با حالت تمسخر گفت: لازم بود که به خاطر میش هایت بیدار می ماندی نه اینکه می خوابیدی.

فأجابَتْه العجوزُ: ظَنَنْتُک أنت السّاهِرَ یا سیّدﻯ! فَنِمْتُ.

پیرزن جواب داد: گمان بردم تو بیداری ای سرورم! پس خوابیدم.

عندها أطْرَقَ الحاکم رأسَه، ثمّ التفتَ إلى أحد الجنودِ قائلاً: أعْطُوها أرْبَع نِعاجٍ!

در این هنگام حاکم سر به زیر انداخت، سپس رو به یکی از سربازان کرد وگفت : چهار میش به او بدهید.

فخرجت العجوزُوهى تعیش لحظةَ الفَرَحِ والاِنتِصارِ.

پیرزن خارج شد در حالی که در شادمانی و پیروزی زندگی می کرد

 

  • سیدعلی احمدی
۲۷
دی

الدرس الثانی: درس دوم 

((عُلُوُّ الْهمّةِ اراده ی بلند ))

لقد سأل أحدُ الأئمّةِ العظماءِ ولَده : أىَّ غایةٍ تَطْلُب فـی حیاتک یا بُنَـی و أىُّ رجلٍ من عُظماءِ الرجالِ تُحِبُّ أن تکونَ؟

یکی از پیشوایان بزرگ از فرزندش پرسید: ای فرزندم در زندگی خود بدنبال چه هدفی هستی و دوست داری مثل کدام مرد از مردان بزرگ باشی؟ ·

فأجابَه: اُحِبُّ أن أکونَ مثلَکَ. فقال: وَیْحَکَ یا بُنَىَّ! لقد صَغَّرْتَ نَفْسَکَ و أسْقَطْتَ هِمَّتَکَ.

جواب داد: دوست دارم که مثل تو باشم. گفت: وای بر تو ای فرزندم! بی شک خودت را کوچک کردی و اراده ی خود را خوار ساختی. ·

لقد قدَّرْتُ لِنَفْسى یا بُنَـی فـی مَبْدَأ نَشْأتى أن أکونَ کعلىِّ بن أبـی طالبٍ فَمازِلْتُ أجِدُّ و أکْدَح حتّی بلغْتُ الْمَنْزِلَةَ التـی تَراها و بینـی و بین علىٍّ ما تعلمُ من الشَّأوِ البعیدِ...!

من در آغاز رشد و بزرگ شدنم خود را آماده ساختم که همانند علی بن ابی طالب باشم، پس پیوسته کوشیدم و تلاش کردم تا به مقامی رسیدم که آن را می بینی و می دانی که میان من و علی(ع) فاصله زیادی وجود دارد . ·

کثیراً ما یَخْطاُ الناسُ فـی التفریق بین التواضُعِ و صِغَرِ النَّفْسِ و بین التّکبُّرِ و علوِّ الهمّةِ

بسیاری از مردم در تفاوت میان فروتنی و کوچک کردن خود و میان خود پسندی و همّت بلند دچار اشتباه میشوند.

فَیَحْسَبونَ الْمُتَذَلِّلَ الدنـىءَ متواضعاً و یُسَمّونَ الرجلَ إذا تَرفَّعَ بنفسه عن الدنایا و عرَف حقیقةَ مَنْزِلَته مُتکبّراً. و ما التواضعُ إلاّ الأدبُ و لا التّکبّرُ إلاّ سوءُ الأدبِ

و شخص خوار پست را متواضع می پندارند و آن مردی را که خویشتن را از پستی ها بالا بردو به شناخت حقیقت مقامش رسد، متکبّر می نامند. و فروتنی چیزی جز ادب و خود پسندی چیزی جز بی ادبی نیست.

فالرّجلُ الّذﻯ یَلْقاک مُتَبَسِّماً و یُصْغى إلیک إذا حَدَّثْتَه و یزورک مُهَنِّئاً لیس صغیرَالنَّفْس کما یَظُنّونَ .

مردی که با لبخند با تو مواجه می شود و زمانی که با او حرف می زنی به تو گوش می سپارد و با خوشرویی و تبریک با تو دیدار می کند، شخص کم ارزشی نیست آنچنان که گمان می کنند. ·

بل هو عظیمُها لِأنَّه وَجَد التواضعَ ألْیَقَ بعظَمةِ نَفْسِه فتواضَع و الأدبَ أرفَعَ لِشأنه فَتَأدَّبَ.

بلکه او دارای نفس والایی است زیرا وی فروتنی را برای عظمت نفس خود شایسته تر یافته، پس فروتن شد و ادب را برای ارزش و مقام خویش بالاتر یافت، پس مؤدّب شد . ·

و لیس فـی النّاسِ مَنْ هو أحْوَجُ إلى عُلُوِّ الهمَّةِ مِنْ طالبِ العلمِ.

و در میان مردم هیچ کس مانند طالب دانش به همّت بلند نیازمندتر نیست. ·

لِأنَّ حاجة الاُمَّةِ إلى نبوغِه أکثرُ من حاجتِها إلى نبوغِ سِواه من الصانعینَ و الْمُحْتَرفـینَ .

زیرا نیاز مردم به استعداد وی بیشتر از نیاز آنها به نبوغ و استعداد سایر صنعت گران و پیشه وران است .

و هل الصانعونَ و الْمُحْتَرفونَ إلاّ حَسَنةٌ من حسناته؟ بل هو البحرُ الزاخِرُالذﻯ تَسْتَقى منه الجداوِلُ و الغُدْرانُ

و آیا جز این است که صنعت گران و پیشه وران ثمره ای هستند از ثمرات و آثار نیکوی او؟ بلکه او (طالب علم) دریای سرشاری است که نهرها و آبگیرها از آن سیراب می شوند. ·

فیا طالبَ العلمِ کُن عالـی الهمّةِ و لایَکُنْ نظرُک فـﻰتاریخ عُظماءِ الرجالِ نظراً یَبْعَثُ فـی قلبک الرَّهْبَةَ و الهَیْبَةَ فَتَتَضاءَلَ کَما یفعَلُ الجبانُ حینما یَسْمَعُ قصَّةً من قِصَص الحُروب.

پس ای طالب دانش! بلند همت باش و نگاهت در تاریخ مردان بزرگ آن چنان نباشد که در دل تو ترس و وحشت بیندازد و خوار و کوچک شوی آن گونه که شخص ترسو خوار می شود هنگامی که داستانی از داستان های جنگ ها را می شنود . ·

و حَذارِ أن یَتَسلَّطَ الیأسُ علی قوّتِک و شَجاعَتِک فَتَسْتَسْلِمُ اسْتِسلامَ العاجزِ الضَّعیفِ

و بپرهیز از اینکه نا امیدی بر نیرو و شجاعت تو غلبه کند و همانند تسلیم شدن انسان عاجز ضعیف، تسلیم شوی.

یا طالبَ العلمِ أنت لا تحتاجُ فـی بلوغِک الغایةَ إلى خَلْقٍ غیرِ خلقِک و جوٍّ غیرِ جَوِّکَ و سَماءٍ و أرضٍ غیرِ سمائک و أرْضِکَ و عقلٍ و أداةٍ غیرِ عقلِک و أداتِکَ و لکنَّکَ فـی حاجةٍ إلى نفسٍ أبیَّةٍ و همَّةٍ عالیَةٍ

ای طالب دانش! تو در رسیدن به هدف خود به مردمی غیر از مردم خود و فضایی غیر از فضای خود و آسمان و زمینی غیر از آسمان و زمین خود و عقل و ساز و برگی غیر از عقل و ساز و برگ خود نیاز نداری و اما تو به نفسی با مناعت و اراده ای بلند نیازمندی.

 

 

 

 

  • سیدعلی احمدی
۱۵
آذر
مجموعه کتابهای عربی 1+5  بهترین راهکار برای یادگیری آسان درس عربی.(عربی دهم ریاضی و تجربی/ عربی دهم انسانی/ عربی یازدهم ریاضی و تجربی / عربی یازدهم انسانی/ عربی پیش دانشگاهی انسانی)

 

درس عربی از درس ­هایی است که معمولاً ­ بی نیاز از کتاب کمک درسی یا دست کم دفتر کلاسی نیست و بی تردید نمی­ توان صرفاً با اتکا به  کتاب درسی به تمام اهداف آموزشی این درس دست یافت و در امتحانات و آزمون ­ها موفقیت کسب کرد بویژه در رشته علوم انسانی و معارف اسلامی که درس عربی، درس تخصصی و از مهمترین دروس این رشته ­هاست.

بسته به سطح کلاس و دانش­ آموزان در کنار کتاب درسی به دفتر کلاسی برای نوشتن تمرینات و ترجمه­ ها و قواعد و همینطور کتاب کمکی برای آشنایی با سوالات تستی و نمونه سوالات امتحانی نیاز است. بنابر این در مجموعه­ کتاب­های (1+5) تلاش شده تا به تمام این نیازها در این درس پاسخ داده شود.

1+5 بخش کتاب ها عبارتند از :

1. کتاب درسی: شامل تمام مطالب کتاب درسی اعم از متن درس­ ها، تمرین ­ها، لغات و ...

- متن درس با ترجمه ناقص و جای خالی برای بخشهای مهم.

- جدول لغات هر درس به تفکیک لغات متن درس، تمرین­ ها، کلمات مترادف و متضاد و جمع­ های مکسّر آورده شده است.

- تمرین ­های کتاب به گونه ­ای نوشته شده که فضای لازم برای پاسخگویی فراهم و نیازی به دفتر تمرین احساس نشود.

2.تمرین ­های بیشتر : در هر درس تعدادی تمرین اضافه در ارتباط با قواعد درس آمده که ضمن کمک به تثبیت آموخته ­ها، دانش ­آموز را با سؤالات متنوع­ تر و بعضاً سطح بالاتری از سؤالات آشنا می­کند.

3.درس نامه درس به درس

 قواعد هر درس توضیح داده شده و بخشی تحت عنوان «یاد داشت» به درس­ نامه دبیر محترم اختصاص داده شده است.

بی تردید این معلم است که با هنر و خلاقیت خود در امر آموزش، درس را به دانش ­آموز تفهیم می­کند و هیچ کتابی نمی­ تواند جایگزین معلم شود بنابراین تمام تلاشتان بر این باشد که قواعد را در کلاس و با توضیحات دبیر محترم فرا بگیرید.

4.پرسش­های چهار گزینه­ای: در هر درس تعدادی سوال تستی مرتبط با آن درس طراحی شده تا دانش آموز با پرسش های چهار گزینه ای آشنا شود.

5. آزمون درس به درس: هر یک از درس ­ها با یک آزمون ده نمره­ ای به پایان می­رسد. تا دانش­ آموز ضمن آشنا شدن با نوع سوالات امتحانی مروری بر مطالب درس داشته باشد و آموخته­ های خود را ارزیابی کند.

6. نمونه سوال نیمسال اول و دوم: برای هر نیمسال دو نمونه سوال استاندارد امتحانی آورده شده تا دانش آموز با نحوه سوالات امتحانی آشنا شود و با پاسخگویی به این آزمون ها آمادگی خود را برای آزمون پایانی محک بزند.

باید این نکته را متذکر شوم که پاسخگویی به تمام یا بخشی از تمرین­ های اضافه و پرسش­ های چهارگزینه­ای بستگی به نظر دبیر محترم، وقت کلاس و سطح دانش­ آموزان دارد.

با توجه به فشردگی کار و ضیق وقت یقین دارم که اشتباهاتی در کتاب ها وجود دارد امیدوارم زیاد نباشد و از این بابت پیشاپیش از شما عزیزان عذرخواهی میکنم.

 در پایان لازم می­دانم از تمامی همکاران عزیزی که با ارشادات خود مرا در تهیه و تألیف کتاب ها یاری نمودند تشکر کنم.


سیدعلی احمدی ـ تابستان 1396

  09127273945




لطفا موضوع مورد نظرتان را از طبقه بندی موضوعی در سمت چپ پیدا کنید و یا از جستجو استفاده کنید⬅⬅⬅



  • سیدعلی احمدی

دیکشنری